دردستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است.
او به من گفت: غمهایت را در جعبه سیاه و شادیهایت را در جعبه طلا یی بریز .
با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر میشد اما از وزن جعبه سیاه کاسته میشد!
در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است!
جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم: پس غمهای من کجا هستند؟!
خداوند لبخندی زد و گفت: غمهای تو اینجا هستند نزد من!
از او پرسیدم: خدایا چرا این جعبهها را به من دادی؟
چرا این جعبه طلایی و این جعبه سیاه سوراخ را؟
و خدا فرمود: فرزندم جعبه طلایی مال آنست که قدر شادییهایت را بدانی و جعبه سیاه تا غمهایت را رها کنی!
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .
فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته .
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و
شعر هایش بوی آسمان گرفت
وفرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه
عشق گرفت .
خدا گفت : دیگر تمام شد .
دیگر زندگی برای هر دوتاشون دشوار می شود .
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان .
می خوام داد بزنم زیباترینم .... فرشته ای که زندگیمو قشنگ کردی ... وجودی که برای من تکی .... بهترین همیشه برات می مونم و برام بمون ..... اینو ایمان دارم که عشق ؛ یعنی چشم بستن و اعتماد کردن.
مث منه دیونه که فقط تو رو می بینم نازنینم و نمیتونم و نمی خوام چیز دیگه ای رو ببینم.
دوست دارم هم .....
کاش تمام عشق ها اینجور ساده و بی آلایش بود.
هم جونم
تنها ای دل نشین ترین و مهربانترین مصاحب لحظه های سخت و سنگین
تورا دوست دارم چرا که تنها با توست که می توان از
مرز اسارتها گریخت و با سکوت چشم و دل همنشین شد.
با لحظه های با تو بودن به راحتی میتوان از رنگ و روی زندگی
به سرزمین رویاهاو شقایق ها گریخت.
بیا با هم صندوقچه دلمان را باز کنیم و شادی حبس شده در را
چون پرنده ای آزاد و رها به پرواز در آوریم .
بیا خارهای کینه را ریشه کن کرده و تخم امید و مهربانی را بر
گوشه گوشه جانمان بپاشیم.
بیا با هم در قلمرو خورشید گام برداریم
و تصویر زیبای آرزویمان را در آئینه صاف افق نظاره گر باشیم.
اگر روزگار بی رحم است تو مهربان باش
اگر آفتاب میسوزاند تو سایبان باش.
هم جونم
بچه که بودم فقط بلد بودم تا ۱۰ بشمارم .نتیجه همه چیز میشد ۱۰ .
از بابا که بستنی میخواستم همیشه ۱۰ تا میخواستم
مامانو ۱۰ تا دوست داشتم
خلاصه ته دنیا ۱۰ بود
۱۰ تا خیلی قشنگ بود
ولی حالا نمیدونم ته دنیا چقدره ؟
نهایت دوست داشتن چند تاست؟
انگار خیلی حریص تر شدم
۱۰تا بستنی هم کفافمو نمیده
اما میخوام بگم
دوست دارم
میدونی چقدر؟؟؟؟
به اندازه همون ۱۰ تای بچگی
؛ عاشق تو ها ؛
سلام به " هم "جونم
سلامی به وسعت عشقم که از وسعت آسمان ها پیشی گرفته ، سلامی به بلندای کوه دلداگیم که هزار بار بلندتراز بیستون است ، سلام بر تویی که با تلاوت نامت خون در رگ هایم جریان می یابد و زندگی دوباره ام را نوید می دهد و سلام بر تویی که نمی شناختمت اما با طنین نفس هایت حیات دوباره ام را رقم زدی