شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .
فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته .
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و
شعر هایش بوی آسمان گرفت
وفرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه
عشق گرفت .
خدا گفت : دیگر تمام شد .
دیگر زندگی برای هر دوتاشون دشوار می شود .
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان .
سلام مهربون!
قشنگ نوشتی و عمیق....
یاحق!
سلام
نمی دونم چرا وقتی میام به این وبلاگ آرامش تمامی وجودم رو می گیره
اگه بگم روزی ۳ ساعت رو وبلاگ شما می گذرونم باور نمی کنید
من آپ کردم
منتظرتم بیا
سلام...چقدر خوشحال شدم که بمن سر زدید و زحمت خوندن بخودتون دادید ...باعث سرافرازی است که لینک شما رو داشته باشم...متن بسیار زیبا و بامعنی گذاشته اید .ارزوی موفقیت دارم
هزار بهانه جور کردیم تا دیگر بهانه هم نباشیم
غافل از اینکه ...
گریههای بی بهانه بر خاک میریزند
و ...
گریههای بهانه دار بر شانه
و این تفاوت زمین و آسمان است !!