و اما عشق
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید..
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.
مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
قشنگ بود!
گاثاها 2/46
« ... تو خود بنگر ای اهورا ، یاری کن مرا ، همان یاری یی که دوستی از دوستش دریغ نمی دارد . »
اشم وهو
( راستی نیک {است } ، بهترین است . آرزو شده است ، آرمان برای هر که برای راستی بهترین راستی را { برگزیند }
امیدوارم همیشه شاد باشید .
سلام .
اقا یا خانوم عزیز دمت گرم .
سایت خیلی با حالی داری .
من همیشه به وبتون سر می زنم .
خوشحال می شم به منم سر بزنید و منو جزو پیوندهاتون بیارید .
منتظرتون هستم
خط آخرو که خوندم
یهو حس کردم قلبم از جا کنده شد
تا چند ثانشه با چشمای گرد
مات به فحه نگاه کردم
. . .
و حالا یه حس از
نمی دونم چه حسی
اما
یه آه از ته دل کشیدم
و گفتم :
کاش واقعی بود
.
واقعا کاش تو دنیای ما هم ممکن بود . .
خیلی قشنگ بود
مطلب جالبی بود. موفق باشی
هنوز هم پیدا میشه....