سلام
نمیدونم چرا هیچکس به این مسئله فکر نمیکنه وقتی عشقی بین دو نفر برقرار میشه اتفاق ساده ای نیفتاده که بشه ساده از اوون گذشت کاشکی همه به این مسئله توجه میکردند که عاشق قلبشو به عشقش هدیه میده و اگر چیزی از عشقش نگیره اون قلب همیشه یه جای خالی رو روی خودش احساس میکنه.
مطلب زیر رو بخونید تا بهتر متوجه منظورم بشید
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب
را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و
هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی
زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند.
ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست .
مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با
قدرت تمام میتپید اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او
برداشته شده و تکههایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی
جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشههایی
دندانه دندانه درآن دیده میشد.
مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود میگفتند
که چطور او ادعا میکند که زیباترین قلب را دارد؟
مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی میکنی؛
قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش
است .
پیر مرد گفت : درست است . قلب تو سالم به نظر میرسد اما من
هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمیکنم. هر زخمی نشانگر
انسانی است که من عشقم را به او دادهام، من بخشی از قلبم
را جدا کردهام و به او بخشیدهام. گاهی او هم بخشی از قلب
خود را به من داده است که به جای آن تکهی بخشیده شده قرار دادهام؛
اما چون این دو عین هم نبودهاند گوشههایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد
که برایم عزیزند؛ چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند.
بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیدهام اما آنها چیزی
از قلبشان را به من ندادهاند، اینها همین شیارهای عمیق هستند .
گرچه دردآور هستند اما یادآور عشقی هستند که داشتهام .
امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعهای
که من در انتظارش بودهام پرکنند، پس حالا میبینی که زیبایی واقعی چیست ؟
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونههایش سرازیر
میشد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهای
بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و
در گوشهای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به
جای قلب مرد جوان گذاشت .
مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود
زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .
تقدیم به مهربونم
بازم آهنگ وبلاگ رو به یاد اون عوض کردم هرچند آهنگ دلگیریه ولی مطمئنم که خوشش میاد
تو این دنیای دیونه فقط عشقه که میمونه
با اون لبخند شیرینت
تو مثل گریه غمناکی
بمون پیشم که میدونم
تن آلوده ولی پاکی
تو این دنیای دیونه
فقط عشقه که میمونه
غرور پوچت رو بشکن
نگو پیشم نمی مونی
من از چشم تو می خونم
که از رفتن پشیمونی
تو این دنیای دیونه
فقط عشقه که میمونه
شبای خسته و خالی
چراغ خونه خاموشه
دلم از ماتم عشقت
عزاداره سیاه پوشه
تو این دنیای دیونه
فقط عشقه که میمونه
تو باغ قلب من بی تو
هزارون غنچه پژمرده
از اون ترسم که برگردی
ببینی عاشقت مرده
تو این دنیای دیونه
فقط عشقه که می مونه
وقتیکه عاشق چشمات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست
وقتیکه تو رو در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم
وقتیکه دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم
هنگامیکه به یاد تو هستم می فهمم که آرامش چیست
و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم
ای سرا پا همه پند
از تو این تجربه آموخته ام
که نلرزد تنم از غرش ارابه سنگین زمان
کاه بودن ننگ است
کوه می باید بود
دلم چند حرف می خواهد.
یک د با آن انحنای نازک که راز بودن در آن نهفته است.
یک و که سر در گریبان برده در هجوم باد و سکوت کرده است.
یک س با دندانه های همسان که ستاره ها را میشمارد تا سپیده دم.
دست آخر هم یک ت که نقطه تنهایی را به آغاز تو میرساند.
دلم چند حرف می خواهد تا با آنها واژه ای بسازم و تا دوردست بیایم.
تا برسم و دست تو را بگیرم.
راستی...
تو کجایی ای دوست ؟
دلم خیلی گرفته ....
سلام هم جان
اگر در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند و صدای قلبت
آبرویت رابه تاراج می برد، مهم نیست که مال تو باشد، مهم این است که فقط
باشد.زندگی کند، لذت ببرد،نفس بکشد........
تمام دنیای من هم
اگر آفتـاب به عـظمـتـش و آسمان به وسـعـتـــش و کوه به صلابـتـش می نازد من به تو می نازم چون قشنگـــترین صدای زندگـیــم تـپـش قلـب تـــــوست و زیباترین تصویرزندگی ام نگاه پر مهر توست.
کویر زنده است چون امید دارد روزی باران به آن هستی می بخشد و من نیز زنده می مانم چون تــــو باران جان بخش منی.
اگر زندگی قطره اشکی بود به پایت می ریختم تا بدانی دیوانه وار دوســـــــــتت دارم
هنوزم در پی اونم
که میشه عاشقش باشم
مث دریایه من باشه
منم چون قایقش باشم
هنوزم در پی اونم
که عمری مرهمم باشه
شریک خنده و شادی
رفیق ماتمم باشه
هنوزم در پی اونم
که عشقش رو سادگی باشه
نگاههای پر از مهرش
پناه خستگیم باشه
میگن جوینده یابنده است
ولی پاهای من خستس
من حتی با همین پاها
میرم تا حدی که جا هست
هنوزم در پی اونم
که اشکامو روی گونه ام
با اون دستای پر مهرش
کنه پاک و بگه جونم بگه جونم
نکن گریه منم اینجام
بزار دستاتو توی دستام
تو احساس منو میخوای
منم ای وای تو رو میخوام
تو احساس منو میخوای
منم ای وای تو رو میخوام
خستم و دلتنگ.
هم جونم مدتیه ازم دلگیره چون میدونم این شعر احساس رو خیلی دوست داره یراش گذاشتم و آهنگ وبلاگم رو هم تا اطلاع ثانوی همین میگذارم تا بدونه چقدر دوستش دارم.
از دفتر عمر گشودم فالی
ناگاه ز سوز سینه صاحب حالی
گفتا:که خوش آن کسی که اندر بر او
یاری است چو ماهی و شبی چون سالی
هم جانم سلام ؛
راستش، میخواستم ، یه مطلبی درست و حسابی و متناسب با قصدم -که همون تبریک تولدت بود- بنویسم . مثلا یه چیزی به نام "در ستایش عشق" و یا متنی در همین مایه ها ، که خب نشد ویا به عبارتی، نتونستم ، چون اوضاع و احوال جوی طوری بهم ریخته که جمع جور کردن کلمات واقعا سخته ، و همینطور که شما استاد خوبم بهتر می دونی، چیزی که تو این شرایط نوشته بشه ، خیلی مزخرف و چرند از آب در میاد و بر دل که نمی نشینه هیچ ، اسباب زحمت هم می شه !
پس مناسب دیدم که چندتا از رباعیات حکیم عمر خیام رو که همه ی گفتنی ها رو یک جا و به زیباترین شکل ممکن بیان کرده با هم در چنین روزی مرور کنیم ، باشد که مقبول افتد . و باز هم زاد روزت را شادباش می گویم.
ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقی نه از روی مجاز
بازیچه همی کنیم برنطع وجود
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
روز دگر از عمرمن وتو بگذشت
تا من باشم غم دو روزه نخورم
روزی که نیامده است و روزی که گذشت
آورد به اضطرارم اول به وجود
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود
رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود