۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

قورباغه ها

 

قورباغه ها

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند...
و مسابقه شروع شد....
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی
بتوانند به نوک برج برسند.
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:
"اوه,عجب کار مشکلی!!"
"اونها هیچ وقت
به نوک برج نمی رسند."
یا:
"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه!"
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...

بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند...

جمعیت هنوز ادامه می داد,"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!"
 
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف
...
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر....
این یکی نمی خواست منصرف بشه!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید!

بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو
انجام داده؟

اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا
کرده؟
و مشخص شد که...
برنده ی مسابقه کر
بوده!!!

نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که:
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که
از ته دلتون آرزوشون رو دارید!
هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.
چون هر چیزی که می خونید یا میشنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره
پس:
همیشه
....
مثبت فکر کنید!
و بالاتر از اون
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید
رسید!
و هیشه باور داشته باشید:
من همراه خدای خودم همه کار می تونیم بکنیم
این متن رو به 5 تا "قورباغه کوچولو" که براتون اهمیت دارند بفرستید.
به اون ها کمی امید بدید!!
 آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی
دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت.

 


نظرات 12 + ارسال نظر
پیشی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:46 ب.ظ

هههههههههههههههههههههههههه
هههههههههههههههههههههههههههههههه
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
ها
ههه

پیشی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ب.ظ

فکر میکنید چطور میشه دلتنگی رو تعریف کرد؟
من براتون تعریف میکنم به این شکل که قلبتون یا به عبارت دیگه دلتون بشدت تحت فشار قرار میگیره و تنگ وکوچیک میشه .این هم شد تعریف دلتنگی .

پیشی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:20 ب.ظ

راستی من از عکسی که گذاشتید خیلی خوشم اومد
نمیدونم چرا همیشه فکر میکنم درختهای لخت نشونه
وجود درون انسانهاست که به نمایش گذاشته شده
همیشه دلم خواسته از درختهای بی برگ نقاشی بکشم

ری را ( بانوی عاشق ) چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:34 ب.ظ http://www.aysooda.blogfa.com

نمی دونم من بی معرفت رو یادت هست یا نه

منتظرتم

بیا

پیشی دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ق.ظ

پس چرا هیچی نمینویسی خسته شدم بس که سر زدمو چیز جدیدی ندیدم

پیشی سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ب.ظ

قصه گوی خاطره قصه ای تازه بگو
بگو از زمستونی که میشه فصل بهار

تارا دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.tarahoney.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی دارید عکساتونم خیلی خیلی خوشکله دوست داشتید به وب منم سر بزنید بای

امید یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:00 ب.ظ http://omidzendegi00

سلام از وبلاگ شما دیدن کردم زیبا بود متشکرم
به من سر بزنی ممنون میشم

ری را چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.riraa.com

سلام

خیلی وقته بهم سر نزدی
منتظرتم زود بیا

ستاره سهیل پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.hate-of-love.persianblog.com

سلام.
داستانای با حالی نوشتی...
خوشبختی خطر کردن است و زیبا ترین خطر از دست دادن...
بهم سر بزن

ری را شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:01 ق.ظ http://www.riraa.com

سلام

زود بیا

شمیلا و فرهاد جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:41 ب.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام
کجایی؟
دیگه یادی از ما نمی کنی
آپ کردیم
خوشحال میشیم نظر بدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد