۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

... لیلی و مجنون ...

 

 
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی ؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، منم می یام تا ببینمت .
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
ولی مدتی که گذشت خوابش برد ...
 
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
 
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود ، آهی کشید و گفت :
ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر .
 
در راه یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی ؟!
 و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
 
آخه نشونه اینه که لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول این که : خواب بودی و بیدارت نکرده ! و به طورحتم به خودش گفته : اون عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
 
مجنون سری تکان داد و گفت : نه !
 
اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمیبرد !
تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی !
 
حالا به نظرتون کدومشون درست گفتن ؟!
 
نظرات 11 + ارسال نظر
جودی آبوت چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:23 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

سلام . نمی دونم . ولی فکر کنم حق با اولیست چون اگه همچین تفکری داشت که اون بره گردو بازی اول یکی با لگد می زد بهش بعد گردو ها رو هم ژرت می کرد رو سرش و می رفت مگه نه

لیلا و کینگ کنگ پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ

http://33x.blogsky.com

مرجان شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ق.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام دوست گلم
هیچ کدومشون درست نگفتن . به نظر من لیلی گردوها رو گذاشته تو جیب مجنون که مجنون بدونه لیلی سر قرارش اومده .
به منم سر بزن
بای بای

محسن شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ق.ظ http://love-lover.blogsky.com/

نسیم وصال عشاق خواب از چشم عاشق برد
بوی وصال توان آزار از معشوق بگیرد
هر دو راست گویند مهم انست که تودر این دایره کجا باشی
من اگر جای مجنون بودم همین به گفتم و به جای لیلی همان بکردم
ولی افسوس که نه جای آنم ونه جای این
شاد باشی

شمیلا و فرهاد یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام
دیگه سرغی از ما نمیگیری
من اپ کردم
اپ می کنی خبرم کن

شمیلا و فرهاد سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:25 ب.ظ http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام
لوگو شما رو گذاشتم
من آپ کردم دوست داشتی سر بزن

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.dood2.blogsky.com

سلام
کاش لیلی ما هم کمی مهربون بود...

سولماز پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست گلم
به نظر من اولی درسته اگه واقعا لیلی و مجنونی وجود داشته باشه
موفق باشی

پیشی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:17 ق.ظ

من فکر میکنم که بهتره فکر نکنم که چرا فکر میکنم در هر صورت بهتر دیدیم که فکر نکنم که چرا فکر میکنم خلاصه کلام
فکر کردن خیلی چیز خوبی نیست چون اون وقت میری تو فکر که چرا فکر کردی که نباید فکر میکردی .
موافقی میومیو ههههههههههههههههههههههه
ههههههههههههههههههههههههههههههههههه

ترانه دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ق.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

دومی درسته

منیر شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام ُ
به نظر من آدم عاشق از هیجان سر قرار اصلا خوابش نمیبره دوم اینکه لیلی هم اگر خیلی عاشقه چرا پیش مجنون نموند که بیداربشه ُ دلش خوش بود که گردو گذاشته برای مجنون / اینا لیلی مجنون نبودند /
خودشونو سر کار گذاشتند / آدم برای عشقش باید بی تاب باشه نه بی حال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد